رشت-هویت گیلان:گیلان سرزمین اسطوره هاست و مسعودی یک اسطوره زنده است که پیش چشم ماست او باید سالهای سال برای گیلان بخواند و شاگردان هنر از گنجینه بی پایان استاد بهره ها ببرند، تا گیلان و گیلانی ، زبان شیرین گیلکی، و سرزمین مادری مان زنده بماند.

علی پورحسن

بر این باورم که موسیقی صدای آشکارخداوند در آینه طبیعت است اگر گوشی برای شنیدن باشد .وقتی از همهمه گنجشکان حیران می شوی واز ترنم باران و آواز ناودان ها به وجد می آیی ودر پیچ و تاب نسیم و رقص گلها خودت را گم می کنی. اگر گوشی باشد و هوشی می توانی درزیر و بم صدای عبدالباسط همان بیابی که امواج آرام وگاه خروشان خزر با تو می گوید.

صدای خوش و حنجره ای طلایی داشتن موهبتی الهی است . و ودیعه ای آسمانی که خداوند به انسان هایی خاص بخشیده است. خوانندگان و دارندگان صدای زیبا مبعوث شده اند تا بر زیبایی این دنیا بیفزاید و تحمل غم و اندوه و دشواری های این زندگی را بر ما آسان نمایند.

می توان در پناه موسیقی از هر جهان فارغ شد وچون مولانا به وجد وبه رقص آمد و چون حزین لاهیجی دنیا را مجنون وار دید ، سر تا سر این دشت پر از جلوه لیلی است.

گیلان سرزمین شعر و موسیقی و ترانه است.سرزمین تجلی زرد ملیجه و دیلمان و قاسم آبادی ، سرزمین صدای حزین قسمت خانی و شور عاشور پور، وقتی می توانی آرام در رقص صدای پور رضا ، جنگل های هیرکانی گیلان را به تماشا بنشینی . اما از همه اینها که بگذری صدای مخملین استاد ناصر مسعودی چنان بر جانت چنگ می زند صدایی که می تواند تورا با گذشته ات پیوند بزند اندوه از دل بزداید و خورشید شادی در چشمانت بنشاند. باور کنید این اعجاز صدای مسعودی است که پس از یک قرن میرزا هنوز در جنگل های گیلان نفس می کشدو این سحر صدای مسعودی است که رشت با بنفشه گل های زیبایش در چشم هر ایرانی زیبا می درخشد.

استاد مسعودی بزرگ مردیست که سالها هم نفس بزرگان موسیقی ایران بوده ، با ادبیات ایران وگیلان آشنایی دارد به دستگاه های موسیقی مسلط است و سالها بی چشم داشت از جانش گذشت تا شریک غم و شادی مردم گیلان باشد و در مقابل چیزی جزسکوت و شاید قدر ناشناسی و گاه ناسپاسی دستگاه‌های متولی فرهنگ عاید این بزرگ مرد هنر استان نشد. هرچند مردم هنردوست گیلان گوهرشناس هستند و قدردان و سپاس گو .

امیدوارم دستگاه های متولی فرهنگ ، ارشاد اسلامی ، حوزه هنری ، صدا وسیما، خانه مطبوعات و…. کمی به خود بیایند ودر رسالت ذاتی دستگاه متبوع بیشتر بیاندیشند.

آیا زمان آن نرسیده که هنرمند هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند.
آیا این بی تفاوتی جامعه هنری مارا به قهقرا نمی برد ؟
و آیندگان ما را از علم و فرهنگ و هنر دور نمی دارد ؟
وآیا فرزندان ما با فرهنگ غنی گیلان و ادبیات شیرین و وزین این سرزمین بیگانه نخواهند بود؟
گیلان سرزمین اسطوره هاست و مسعودی یک اسطوره زنده است که پیش چشم ماست او باید سالهای سال برای گیلان بخواند و شاگردان هنر از گنجینه بی پایان استاد بهره ها ببرند، تا گیلان و گیلانی ، زبان شیرین گیلکی، و سرزمین مادری مان زنده بماند.
به امید آن روز